شهید مصطفی تاش موسی، اولین شهید مدافع حرم شهرستان رامسر است که در یک خانواده مذهبی در روستای لتر از توابع روستای گالش محله رامسر دیده به جهان گشود. او در یک خانواده پر جمعیت که با خود 5 برادر و 3 خواهر بودند به دنیا آمد که فرزند ارشد خانواده بود. خانواده به کسب و کار کشاورزی و دامداری مشغول بوده و آقا مصطفی در این کار کمک خرج پدر بود. از این شهید بزرگوار دو فرزند به یادگار مانده است.
او دوران تحصیلات خود را در چند کیلومتری محل سکونت خود در روستای دیگری به نام گانکسر و تحصیلات راهنمایی خود را در روستای دیگری به نام لیماک گذراند.
هنوز به سن تکلیف نرسیده بودند که در دفاع مقدس و به سوی جبهه های حق علیه باطل شتافت. مجموعا به صورت تقریبی 45 تا 50 ماه در جبهه حضور داشتند. او در اسفند ماه سال 1365 در منطقه عملیاتی کردستان و در عملیات کربلای 10 در بانه در اثر ترکش نارنجک از ناحیه دست چپ و پای چپ مجروح و به درجه جانبازی نائل شد.
بعد از ناامنی در سوریه برای دفاع از حریم اهل بیت، بهمن ماه 1394 راهی سوریه شد. و سحرگاه 24 بهمن 1394 نیز در حلب به شهادت رسید. پیکر مطهر این شهید بعد از 7 سال تفحص شد و در ایام عزاداری سید و سالار شهیدان کربلا به استان مازندران بازگشت.
وصیت نامه شهید مصطفی تاش موسی
به نام خداوند مهربان
خداوند بخشنده ، خداوند رحیم
که این بار هم مرا ببخشید و رحم کرد و نگذاشت جا بمانم فقط خودش می داند چه بر من گذشت. و اما سالها گذشت و بار دیگر بستری فراهم شد بنام مدافعان حرم ، امیدوارم لیاقت مدافع حرم را داشته باشم و به لطف خانم حضرت زینب(س) و خانم حضرت رقیه(س) محبتشان شامل حال این بنده سر پا تقصیر شده باشد و مرا جزء سربازان خودش و حریمش قرار داده باشد و تنها چیزی که برایم مانده بود یعنی جانم را قبول کند و شفاعتم کند.
خداوند را شاکرم و خوشحالم که مرگم را اینگونه رقم زد و تنها خواسته من این بود و از خانواده ام می خواهم که نگران و ناراحت نباشند زیرا می دانم که اینگونه برایم بهتر است و خوشحال ترم ، آنچه که در این دنیا نتوانستم برایتان انجام دهم در آن دنیا جبران میکنم و از همسرم که همیشه مرا تحمل نمود و سنگ صبورم بود تشکر کنم و میخواهم مرا ببخشد و حلالم کند و از تنها دارایی های زندگی من ، پسر و دختر عزیز و بهتر از جانم حمایت کند. دوست تان دارم و مرا حلال کنید ، به خواسته ام احترام بگذارید که من اینگونه دوست داشتم و برایتان بهترین ها را آرزو می کنم.
و اما از دوستان و اقوام و آنهایی که کم و بیش مرا می شناسند از آنها هم می خواهم مرا ببخشند و حلالم کنند ، من از مرگم راضی ام و خوشحالم ، پس جای ناراحتی دعایم کنید که سرباز واقعی امام زمان(عج) باشم. و همه شما را به خدای بزرگ می سپارم و از همه عاجزانه می خواهم دعایم کنید. بعضی از آدم ها خوب زندگی می کنند ولی خوب نمی میرند ، امیدوارم خوب بمیرم.
در طی سال ها زندگی بهترین دوران را در سپاه داشتم و بهترین دوستان را در سپاه انتخاب کردم و بهترین آدم ها در روی زمین پاسداران می باشند و امیدوارم به جمع شهدای پاسداران قرار بگیرم و افتخار می کنم که سربازی کوچک برای حرمین خانم حضرت زینب(س) و خانم حضرت رقیه(س) اگر قبول کنند باشم و از هیچ کسی دلخوری ندارم.
اما آنچه همیشه باعث رنج من می شد اینکه ای مسئولین ، قدر مردم ایران زمین را بدانید که هر چه دارید و هستید از همین مردم می باشد و توصیه دوم اینکه رهبر پیر فرزانه را تنها نگذارید که این روزها می دانم که چه به او می گذرد و از خانواده ام می خواهم که هیچ وقت زمان خدایی ناکرده حرفی به زبان نیاورند تا من یا کسی دلخور و رنجیده شود. قدر و منزلت خود را مثل همیشه بدانید که خداوند رحیم و بخشنده است.
من سواد چندانی ندارم ، آنچه را که نوشتم لحظات قبل از عملیات بوده و حس خوبی داشتم و آنچه که در دلم گفت من نوشتم ، بار دیگر عرض می کنم هر کسی بر مزارم آمده ، جای آه و ناراحتی دعایم کند و اگر خانواده ام راضی و دوستان جایز می دانند در صورت امکان مرا زیر پای مادرم بخاک بسپارید. همه شما را به خدای بزرگ می سپارم و آرزو می کنم همیشه سلامت و خوشنود کنار خانواده باشید و سربلند.
مصطفی تاش موسی/ شب 22 بهمن ماه 94
دیدگاهتان را بنویسید