امین، امانت‌دار وقت شما...1403-09-03
اشتراک گذاری:

نگین شکسته

یونس نقاش از یاران امام هادی (ع) امام دهم ما، بود. یک روز یونس پیش امام هادی (ع) آمد. او خیلی ناراحت بود. امام از او پرسیدند: چه شده؟

یونس جواب داد: دیروز یکی از نزدیکان حاکم به نام  موسی، یک نگین با ارزش به من داد و گفت روی آن نقاشی کنم. امروز نگین در دستم شکست و دو نیمه شد. من می ترسم آن ها مرا تنبیه کنند، یا به زندان بیندازند.

امام هادی (ع) فرمودند: به خدا توکل کن. من هم برات دعا می کنم. به خانه ات برو و خیالت راحت باشد.

یونس به خانه رفت. صبح روز بعد مامورها آمدند و او را پیش موسی بردند. یونس ترسیده بود و می لرزید.موسی به او گفت: مشکلی پیش آمده! من دو دختر دارم که هر دو، آن نگین را برای خودشان می خواهند. از تو میخوام نگین را نصف کنی تا به هر کدام از آن ها، یکی بدهم.یونس نفس راحتی کشید و توی دلش هزار بار خدا را شکر کرد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *