وصیت نامه شهیدمدافع حرم حاج رحیم کابلی
بسماللهالرحمنالرحیم
خدمت برادران و خواهران خوب و با ایمانیام سلام علیکم
چند وقتی بود که میخواستم مطالبی را برایتان بنویسم که نشده بود، الان که این فرصت در حرم باصفای امام مهربانیها حضرت علی ابن موسی الرضا علیهالسلام فراهم شده چند خواهش و تمنا از شما دارم.
اولاً همه شما را سفارش میکنم در گفتار و عمل پشتیبان ولایت فقیه باشید. دوست را شناخته و با او هماهنگ باشید و همراه. مراد از دوست کسانی هستند که به معنای واقعی با تفکرات امام و شهدا ولایت همراهند.
دشمن را شناخته و از آنها بیزاری بجوئید در گفتار و رفتار، دشمن با شیطان بزرگ آمریکاست و طرفداران آمریکا.
شبهای جمعه مرا هم به یاد بیاورید و در حق بنده دعا کنید. تمامی کوتاهیها و بیادبیهایم را ببخشید.
در مراسم اهل البیت جشن میلاد و شهادت، از امام زمان (عج) غافل نشوید.امام را دعا کنید و شهدا را نیز همچنین. لحظهای از ولایت غافل نباشید و در همه احول آقا را دعا کنید.
نماز شب اول قبرم را بخوانید. بر سر مزارم حاضر شوید و دعام کنید.
اگر برایتان مقدور است مراسم محرم (سه شب اول محرم) و مراسم شب 28 صفر منزل ما را فراموش نشود. مخلص تمام پاسداران و بسیجیان ولایی و هیأتیهای ولایی هستم.
محضر همه آنها عرض ادب و سلام و احترام دارم به ویژه اعضای هیأت بیتالنورـ حضرت رقیه (س) ـ منتظران مهدی ـ خاتم الانبیاء (ص) ـ محبان رضا علیهالسلام و بسیاری از هیأتهای دیگر.
در صورت رضایت هر بزرگواری که میتواند برایم یک روز روزه و 17 رکعت نماز (یک روز کامل) به جا آورد ممنون میشوم.
محل دفن بنده برابر نظر همسر محترمهام
روی قبرم بنویسید فدایی ولایت، نوکر حرم.
نمازم را امام جمعه محترم بهشهر حجتالاسلام و المسلمین حاج آقا جباری بخوانند.
خدایا خدایا تو را به جان مهدی، خامنهای امام مرجع عالی مقام به لطف خود نگهدار.
سلام و درود بر امام راحل و جمیع شهیدای گلگون کفن و تمامی پاسداران و بسیجیان و رهروان مخلص ولایت.
التماس دعا
9 آذر 94 ـ 18 صفر 1437
مشهدالرضا علیهالسلام
دست نوشته شهید مهران کابلی را که قول داده مرا شفاعت کند و مقداری تربت حرم سیدالشهداء علیهالسلام را در قبرم بگذارید.
زندگی نامه
زندگینامه:
رحیم کابلی فرزند «حیدر علی» در یازدهم مهرماه سال 1342 در روستای «قرهتپه»ی بهشهر از والدینی که هردویشان از اهل سنت بودند، دیده به جهان گشود. قرهتپه شامل چهار طایفه بود که طایفهی مُنتسب به کابلی، دومین طایفه از لحاظ جمعیت و بزرگی است. روستای محل تولد رحیم، بهرهمند از اهالی با دو مذهب شیعه و سنی است که هرکدام از این دو با اعتقادهای جدا از هم فعالیت میکنند؛ بهگونهای که مسجدهایشان مستقل از هم است؛ مسجد شیعیان با نام ولیعصر (عج) و مسجد اهل سنت با نام محمد رسولالله (ص).
رحیم، چهارمین فرزند و دومین پسر خانواده، برخوردار از پنج خواهر و دو برادر بود که بهجز خواهر بزرگ رحیم، دیگر برادران و خواهران همگی شیعه هستند.دوران نونهالی و نوجوانی رحیم بخصوص در تعطیلات تابستان، بیشتر با خانواده و بهویژه مادربزرگش در برداشت خربزه و هندوانه گذشت.
در مدرسه «حافظِ» قرهتپه، دوره دبستان و در سال 1354 مقطع راهنمایی را در مدرسه «آیتالله کوهستانی» پشت سر گذراند.حیدر علی با شنیدن زمزمههایی دالّ بر شوق رحیم برای پیوستن به معرکهی پرخطر جنگ، مخالفت از سر عاطفهی خود را به اطلاع فرزندش رساند اما سرانجام رحیم با سماجت فراوان، توانست پدر را راضی کند و پدر – هرچند با اکراه- زیر برگهی رضایتنامه را مُهر زد اما علیرغم درج مُهر در پای رضایتنامه، بار دیگر، اکراه خود را از عزیمت رحیم به جبهه به اطلاعش رساند، البته این مخالفت تنها مختص به همان روزهای آغازین حضور رحیم بود و در مراحل بعدی، دیگر با اکراه از عزیمت پسرش سخن به میان نمیراند.
پانزدهم آذرماه سال 1360 آن موقع که رحیم در آستانهی هجدهسالگی قرارگرفته بود، با جمع دهنفرهای از هممحلیهای خود همپیمان شد تا به جبهه بروند، لذا از روستای محل تولد خودشان به سمت بهشهر رفتند و از آنجا با مینیبوس به سمت رامسر تا دوره آموزش یکماهه رزمی را در پادگان آموزشی شهر بگذرانند و بعد از پایان دوره به کردستان اعزام شوند.
رحیم کابلی سرجمع با احتساب یک ماه دورهی آموزشی، شش بار در کسوت بسیجی به جبهه اعزام شد.در سال 1362 وارد گردان حمزه سیدالشهدا(ع) لشکر 25 کربلا شد و در مردادماه سال 1364 بهطور رسمی در لباس سبز سپاهی ظاهر شد. چند ماه بعد با شرکت در عملیات والفجر 8، زخم مختصری برداشت که دوره نقاهتش بیشتر از پانزده روز به طول نینجامید.
رحیم که همواره مترصد دیـدار با پیـر و مراد خود، امام خمینی(ره) بود، موفـق شد در اسفند 1365 از نعمت ملاقات با امام(ره) بهرهمند شود. هفت ماه پس از پایان جنگ تحمیلی، درست در روز 22 بهمنماه سال 1367 همزمان با سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی، مراسم جشن عروسی خود را برپا کرد که ثمرهی این پیوند، دو فرزند به نامهای علی و زهرا بود. پیش از بازنشستگی در محضر فرمانده نام آشنای لشکر، سردار شالیکار به عنوان مسوول بازرسی قرارگاه غدیر شمال کشور، ایفای نقش کرد و حتی در سالهای بعد از بازنشستگی تا لحظهی شهادت نیز دست از خدمت فرونشست و در سِمَتهایی چون «مسوول انجمن راویان مرکز حفظ آثار سپاه کربلا» و نیز «قائم مقام دبیر کل اندیشهورزی معاونت دانش و پژوهش سپاه کربلا» همچون سالهای حضور رسمی، تلاشهای عاشقانه و اندیشمندانهای را از خود به یادگار گذارد.
خط زیبا و نیز علاقهمندی رحیم به روز نگاشتهای حضورش در جبهه و سایر رویدادهای انقلابی و مذهبی، موجب شد تا هماینک مجموعهی غنی از دستنوشتههای او گرداوری شده و بهعنوان سند مُتقن و قابل اعتنا در اختیار علاقهمندان به راه و رسم شهیدان قرار گیرد. مشی واقعهنگاری شهید رحیم حتی در مقاطع حضورش در جبههی مقاومت نیز تداوم داشت. با شدت گرفتن اعزام رزمندگان ایرانی به جبهه مقاومت، تلاشهای بسیاری را از خود برجای گذاشت تا عاشقانههای دیگری را از جنس عاشقانههای دفاع مقدس اما این بار در سوریه، در جوار حرم بیبی زینب(س) بسراید.
رحیم سرانجام طی دو مرحله اعزام به سوریه در تاریخ 65/2/17 در «خان طومان» سوریه در حالی که لبانش از روزه، تَرَک برداشته بود، به فیض شهادت نائل آمد.
دیدگاهتان را بنویسید