حماسه مردم آمل در ۶ بهمن سال ۶۰ در خنثی کردن یکی از توطئههای دشمنان برای همیشه در تاریخ انقلاب اسلامی ثبت شد و این روزها که به سالگرد این حماسه بزرگ نزدیک میشویم بازخوانی حال و هوای آن روزها مورد انتظار نسل جوان و نوجوانان ایران زمین است که از تاریخ و دلاوریها بدانند و بشنوند که پدران و گذشتگان چه کردند تا انقلاب شکل گرفت، چرا آنان آیندهسازان ایران اسلامی هستند.
توطئه برای تصرف شهر
بازخوانی و روایت ازخودگذشتگی و دلاورمردیهای مردم آن روزها شاید در قالب این کلمات نگنجد اما میتواند گوشهای از تلاشهای آنان را به تصویر بکشد، آن روزها در کنار جنگ، یکی از این حوادث تلاش کمونیستها برای تصرف ساختمانهای حساس شهر بود که در این مسیر در قالب طرح عملیاتی سربداران شهر آمل را به پنج نقطه مهم تقسیم کرده تا با این خیال واهی که مردم نیز با آنها هستند این شهر را تصرف خواهند کرد.
ایستادگی مردم در برابر کمونیستها
نیروهای کمونیست با برنامهریزیهایی که از قبل انجام داده بودند و با این تصور که مردم آمل نیز همراه با آنها خواهد بود به این شهر حمله کردند ولی مردم در روز ششم بهمن با حضور در خیابانها و سنگربندی مقابل منازل در برابر نیروهای کمونیست ایستادگی و آنها را از شهر بیرون کردند.
اراده آهنین باشن و گونی برای سنگرسازی
با آغاز صبح ششم بهمن، حماسه مردم آمل شکل گرفت و صدها نیروی داوطلب مردمی با روی آوردن به مقر سپاه و گرفتن اسلحه، به مقابله سربداران جنگل رفتند خیلی زود سنگربندیها آغاز شد، از زن و مرد و پیر و جوان همگی با آوردن شن و گونی اقدام به سنگرسازی و نبرد سنگر به سنگر کردند؛ جالب اینکه در این راه مردم از هر وسیلهای بهره میگرفتند، دستشان خالی بود اما ارادهای آهنین داشتند تا آنجا که آمل لقب «هزار سنگر» گرفت.
حماسهای با تبر، بیل و داس
حماسه مردم آمل، ساختن سنگر و پناهگاه در اوج درگیری و در صحنه درگیری انجام میشد؛ سنگرسازان بیسنگر در حماسه مردم آمل، بیشتر زنان، نوجوانان و پیرمردانی بودند که یا سلاح در اختیار نداشتند یا توان جنگیدن با چوب دستی و دسته بیل را نداشتند و آحاد مردم با در دست داشتن تبر، بیل، داس و هر وسیله دیگری که بهمنظور انجام کار روزانه به همراه داشتند، در روز ۶ بهمن با همان ابزار کار روزانه آماده مقابله با سربداران مهاجم کمونیست، وارد صحنه درگیری شدند.
مردم گروه گروه، به خیابانها ریختند
نقش مردم در این درگیری غیرقابل تصور بود، بهطوری که در ساعات اولیه این نبرد دلاورانه، مردم تمام سطح شهر را پوشانده بودند؛ مردم گروه گروه، به خیابانها ریختند. عدهای از مردم شهر که صدای گلولهها و رگبار و انفجارات را از ساعات پیش میشنیدند و حال که مردم به ماهیت کمونیستی مهاجمان پی بردند برای دفاع و مقابله با جنگلیها (سربداران) روانه سپاه و بسیج شدند.
جمعیتهای مردمی دستهدسته بیشتر از ضلع شمالی شهر و از خیابانهای طالب آملی، شیخ فضلالله نوری خود را به سپاه رساندند و اندکی بعد سازماندهی شدند. برخی مسلح و عدهای غیرمسلح به سمت مرکزیت شهر حرکت کردند.
سازماندهی نیروهای مردمی
نیروهای مردمی در دستههای کوچک، از پایگاههای مقاومت و انجمنهای اسلامی هر محله میآمدند سازماندهی میشدند و از طریق کوچهها و ساختمانهای متصل به مرکز شهر، از هر طرف خود را به صحنه درگیری میرساندند، ولی عمده قوای نیروهای مردمی، دو جبهه را به صورت خود جوش ایجاد کرد، جبهه غرب که از سپاه آغاز شد و جبهه شرق که از کمیته و محله خیابان امام رضا (ع) به طرف ساختمان بسیج حرکت خود را شروع کرد و به این صورت سازماندهی نیروهای مردمی شکل گرفت.
همچنین بسیجیان و نیروهای مردمی که از روستاها و اطراف جنگل و راههای دور، صدای شلیک گلوله را شنیدند و یا خبر حمله مهاجمان کمونیست به شهر به گوش آنان رسید، شبانه خود را به نزدیکترین مقر نظامی و انتظامی رساندند.
*روایت بچههای مسجد
این ماجرا را با هم از زبان عباس اقوامی که یک نوجوان ۱۱ ساله بسیجی بود، میخوانیم،نوجوانی که در آن روزها مسجد همه دنیایش بود وی در این زمینه در گفتوگو با فارس میگوید: همیشه میگویند اگر میخواهی فردی را بشناسید، ببینید رفقایش چه کسانی هستند به اعتقاد من این موضوع در زندگی همه مردم صدق میکند، همراهی و همسویی با دوستان ما را اهل مسجد وحسینیهها کرد و خدا را شاکرم و باید بگویم بسیج مدرسه عشق است.
این واقعه شب پنجم سال ۶۰ بهمن سال با ورود حدود ۱۰۰ نفر از ایادی ضدانقلاب از جنگلهای آمل از ماهها قبل شروع شد و آنان نیز در جنگل شمال مستقر بودند و به چند گروه تقسیم شدند و عصر روز پنجم بهمن سال ۶۰ وارد شهر شدند.
کنترل شهر از جاده هراز
حتی آنان وارد یکی از منازل مردم هم شدند و حتی گروههای را ساختمان بسیج، فرمانداری، دادگاه انقلاب در هسته مرکزی شهر روانه کردند و البته با این نگاه از یکسری عوامل کمک و هواداری وارد شدند که مردم هوادار آنان هستند؛ حتی عدهای در جاده هراز ماموریت داشتند که این نقطه را کنترل کنند تا نیروهای کمکی وارد شهر نشوند.
کم سن و سال بودم ولی در آن روزها تنها چیزی که به چشم نمیآمد سن و سالم است، طوری با اهداف و ارزشهای انقلاب آشنا بودم و از آن روزها سخن به میان میآورم که گویی آن روزها مقابل چشمم مجسم میشود، این نوجوان در دهه ۶۰ ادامه میدهد: اواخر شب بود درگیری با شلیک به ساختمان بسیج شروع شد، آنها به این امید که مردم به کمکشان میآیند و فکر میکردند شهر صاحب ندارد و میتوانند شهر را در اختیار بگیرند ولی این مردم با بصیرت بودند که در مقابل تندبادها و تهدیدها استوار ایستادند.
بصیرت رمز بقای انقلاب شد و مردم آمل قهرمانانه با تقدیم چندین شهید، آزاده دوستداران انقلاب را شاد کرده و همین به اقدام آملیها درس عبرت خطه شمالیها شد، بهطوریکه امام راحل از ایستادگی و بصیرت مردم یاد کردند.
گروهی سنگر و گروهی غذا درست کردند
اینکه گروهی سنگر و گروهی غذا درست کردند و همه ایستادند درسی بزرگ برای نسلهای آینده است که بدانند جوانان مومن و انقلابی با هوشیاری حول محور ولایت فقیه توانستند به پیروزی برسند و این تصویری است که از مردم آمل به جای مانده است.
یکی از بهترین راهکارها در مقابل هجمه تبیین و فداکاری نسل گذشته در مقابل با گروهکها در جنگلها در حماسه ششم بهمن آمل است که اوج خباثت نظام سلطه جهانی را علیه مردم روشن و آشکار میکند که انشالله بتوانیم همان روحیات را در مقابل دشمنان ادامه دهیم.
شبی که ترس فراموش شد
تنها چیزی که نمیتوانستی در میان سخنانش حس کرد حس ترس و مسائلی از این قبیل است آری قهرمانان اینگونه حماسه میسازند، آن روز در ذهن ما چنان ثبت شد که هیچ گاه فراموش نمیشود، من بسیجی بودم محل درگیری در چند متری محل سکونت ما بود؛ آن شب در پایگاه مقاومت مشغول نگهبانی بودیم که شنیدن صدای تیر نظرمان را به خود جلب کرد…
شبی که تنها چیزی که مردم با دستهای خالی به آن فکر نکردند ترس بود، آن روزها ارادت بسیجیان و مردم را میتوان بهعینه لمس کرد؛ شناخت و شناسایی سخت بود، قبل از آغاز حمله سراسری جنگلیها به شهر، برادران سپاه به مناسبت نزدیک شدن ایام دهه فجر قرار بود یکسری تصاویر شهدای انقلاب و جنگل را آماده و بازسازی کنند که با سه نفر از مهاجمان که لباس سپاهی داشتند مواجه میشوند که کلمه سربداران نظرمان را جلب کرد.
نزدیک بانک رفاه و روبروی سینمای بهمن، ناگهان به یک فرد مسلح لباس پاسداری که روی بازویش نوشته بود سربداران برخوردیم؛ رفتیم جلو آن فرد ما را شناخت وقتی نگاهش به من و دوستم خورد گفت بروید، چون سن و سالی نداشتیم…
درحالیکه عدهای در مناطق عملیاتی در حال جنگ بودند و دشمنان با این فکر که شهر خالی از مردم شده و مردم خسته شدند و هم به لحاظ مشکلات جنگ تحمیلی شور و شوق انقلابی دیگر در بین آنها نیست به خطه شمال یورش آوردند.
آنقدر حماسه مردم برایمان بااهمیت است که حتی وقتی شرح ماجرا هم میکنیم باز هم نمیتوانم از شور و شوق انقلابی سخنی به میان نیاورم، تا اینجا بودم که صدای گلوله نظر ما را جلب کرد و وارد نقطه مرکزی شهر شدیم درحالیکه مشاهده کردیم راههای ورودی شهر بسته است از منطقه سبزه میدان به خیابان مهدیه و انتهای چهارسوق تمامی خیابانهای نیروهای مسلح مستقر بودند.
آن زمان حدود ۱۱ سالم بود در آن تاریکی شب از طریق کنارههای سدی که به رودخانه هراز مشرف بود، شاهد ماجرا بودیم دقیقا بعد از محاصره سینما، آن زمان یک تیربارچی را در سینما مستقر کردند.
عوامل انقلاب را در بانک بازداشت میکردند
وقتی صدای تیراندازی را میشنیدم به کیوسک رفتم و با شماره ۲۵۲۵ شهربانی سابق تماس گرفتم ولی متاسفانه موفق به صحبت نشدم، باوجود تیراندازی و سن و سال کم ولی تنها حسی که به سراغمان نمیآمد ترس بود و در مقابل چشمانم دشمنان مسلحی را میدیدم که به هر کاری دست میزدند، دشمنان یکسری افراد را اسیر میکردند و نیروهای بسیجی را سوال و جواب میکردند و عوامل انقلاب را در بانک بازداشت میکردند.
*خلق حماسهای بزرگ
در مقابل این افراد سست عقیده آن روز مقابل چشمانم، مردمی را دیدم که زیباترین حماسه بزرگی را خلق کردند بهطوریکه جمعیت دشمنان در مقابل مردم عددی به حساب نمیآمدند و فهمیدند همه خیالهایشان سراب بود.
البته دشمنان از چند ماه قبل در جنگل حضور داشتند و نمیخواستند بهمن ماه حمله کنند ولی سرمای هوا باعث شد به این دلیل که تحمل سرمای هوا را نداشتند و دنبال فرصت مناسبی بودند که تمام نقشههایشان نقش برآب شد.
*تلخ و شیرین حماسه ۶ بهمن آمل
آری باید بگویم بهترین خاطره دوران نوجوانیام در آن روز رقم خورد، روزی که کمتر از ۱۲ ساعت مردم در مقابل عوامل استکبار جهانی ایستادند دشمنی که تا دندان مسلح بودند و با همراهی چندین مزدور داخلی میخواست بین مردم تفرقه بیندازند و حکومت خود را شکل دهند ولی مردم با دست خالی و با بیل و کلنگ مقابل آنان ایستادگی کردند.
*فورتگازی که سپر شد
یکی از ابتکارات جالب نیروهای بسیجی در نبرد با دشمن این بود که فورتگاز سنگر و سپرشان شده بوده و با دنده عقب به سمت دشمن حرکت میکرد؛ نیروهای بسیجی پشت سنگرهای ساخته شده در فورت گاز به سمت دشمن تیراندازی میکردند و راننده هم از تیراندازی دشمن در امان بود.
البته خاطره تلخ آن روزها نیز از دست دادن ۴۰ نفر از جوانان شهر بود، جوانانی که امید و آرزوی مردم این شهر بودند ولی خون این عزیزان موجب شد شهرستان آمل در خطه شمال آبرو پیدا کند و با گذشت ۴۰ سال هر جا صحبت از آمل است از این شهر و مردمانش به نیکی یاد میشود.
امروز به برکت انقلاب اسلامی امکانات خوبی برای جوانان مهیا است و در کنار هجمههای دشمنان اسلام نسل امروز باید از تجربههای نسل دیروز به عنوان راهنما بهره گیرد و با هدف پیشبرندگی اهداف انقلاب اسلامی میتواند بهترین حماسهها را خلق کند و مهمترین موضوع اینکه باید همه بصیر و هوشیار باشیم.
*ضرورت ماندگاری حماسه ۶ بهمن
در ادامه به سراغ یدالله اکبرزاده رفتیم بسیجی دیگری که دو برادر شهید و یک جانباز تقدیم اسلام کرده است و یکی از برادرانش را در حماسه ششم بهمن شهید و برادر دیگرش جانباز شده است، این روزها دلتنگیهایش بیشتر شده وقتی با وی در گفتوگو نشستیم با وجود اینکه دلتنگ برادرانش است اما دغدغهاش ماندگار شدن حماسه آملی مردم هزارسنگر خطه شمال است.
وی که در آن روزها ۱۹ سالش بود و الان نیز به عنوان سرباز انقلاب در عرصه سیاسی و فرهنگی فعالیت میکند در گفتوگو با فارس میگوید: آن روزها را بهخاطر دارم که اواخر شهریور ماه سال ۶۰ بود، ماجرا از این قرار بوده که ۲۹۰ نفر از کمونیستها وارد جنگل شدند، بعدها تعدادی از آنان اهداف خود را اعتراف کردند که قیام فوری داریم.
از سختی آن روزها هر چه بگوییم کم گفتیم، کشور ما در آن زمان در دو جبهه مشغول جنگ بود، جنگ با عراق و جنگ در جبهه داخلی که دشمنان جبهه دیگری را در جنگل شمال با محوریت آمل انتخاب کردند.
از اواخر شهریور تا ۶ بهمن درگیریهای مختلفی داشتیم و شهید هم دادیم و جمعیت دشمنان نیز به ۱۰۰ نفر رسید، برخی فرار کردند و برخی کشته شدند و سرمای شدید و برف سنگین در جنگل برخی را برگشت داده بود.
آنها عصر پنجم بهمن وارد شهر شدند و میخواستند در قالب پنج گروه به مکانهای حساس را سپاه، اداره زندان، دادگستری، فرمانداری و شهرداری محاصره کنند و با این تصور درگیریها شروع شد و تقریبا تا اذان صبح داشتند هر جا ورود پیدا کردند با بسیج مردم و سپاه مواجه شدند.
موضوع جالب اینکه این نیروها فریب خورده بودند و تصورشان بر این بود مردم به استقبال آنان خواهند آمد ولی تصورشان خیال خام بود.
در ششم بهمن به عینه دیدم مردم از هر طرفی دارند حرکت میکنند، جوانان با انگیزه بودند و شهر کاملا سنگربندی شده که موجب برگشت دشمنان شد، در آن روزها با صحنههایی مواجه شدم که همه برگرفته از ایمان و اعتقادات قلبی مردم بود که در وقتشناسی و اطاعتپذیری از جایگاه ولایت خلاصه میشد.
خاطراتی که قیمت ندارند
هر چه در آن روز از دیدم به تعبیر خودم اصلا قیمت نداشت، ایثار و ازخودگذشتگی و جانفشانی بود در سایه ولایت فقیه موجب شد مردم حماسه ۶ بهمن سال ۶۰ را رقم زد.
ولی باید بگویم در مقابل این همه ایثار طی بیش از ۴۰ سالی که از آن واقعه گذشت از برگزاری مراسم سالگرد وداع با شهدا در حسینیه ارشاد آمل کمتر از آن یاد میشود که باید با توجه به ظرفیت فضای مجازی هم یادآوری حماسهها و دلاورمردیها بهره بگیریم.
همان داعش بودند
حماسه ششم آمل در کنار یادآوری خاطرات دلاورمردیها یادآور شهادت برادر بزرگوارم و همچنین جانباز شدن برادر دیگرم است که باید همه این حماسهسازیها در تاریخ نوشته شود و باید بگویم؛ اینها کاری که در جنگل با شهدا در شهر آمل کردند، اگر بیشتر از داعش نبود کمتر از داعش نبود.
دلتنگی این روزها سهم تکتک مردم شهرستان آمل است ولی اینها همان مردمی هستند که این جوانان را تربیت و تقویم انقلاب اسلامی کردند و در پایان باید بگویم، درخواست من این است اقدامات برای راهاندازی بنیاد ۶ بهمن تا پایان دولت دهم ۵۰ درصد در وزارت ارشاد پیش رفته اما حمایت نشده که در صورت راهاندازی به ماندگاری بیشتر حماسه ششم بهمن آمل کمک خواهد کرد که امیدوارم مورد توجه قرار گیرد.
گفتنی است، در این حماسه جاودان، از مردم قهرمان آمل ۴۰ شهید و ۱۲۰ نفر زخمی شدند؛ نیروهای جنگل در آن شب سرد زمستانی برخلافهمه توهمات که مردم با آنها هستند با حماسه جاویدان شهر هزار سنگر غافلگیر شدند بهطوریکه مقاومت مردم این شهر، تحسین امام خمینی(ره) را نیز برانگیخت.
آری درست است آن روزها امکانات فضای مجازی مانند امروز نبود که با بروز هر اتفاقی همان لحظه یا به قولی آنلاین تصویر یا فیلمش دست به دست بچرخد ولی باید بگویم آن روزها در قلب و ذهن مردم آمل ماندگار شد و اکنون این دلاورمردان دغدغه ماندگاری آن حماسه بزرگ را در ذهن دارند.
دیدگاهتان را بنویسید