مشاور عزیز، مدتی پیش بهخاطر کرونا، مشمول تعدیل نیرو شدم و از شغلم در حوزه فروش، اخراج شدم. بعد بهدنبال شغل رویاییام، یعنی مدیریت حسابداری رفتم و در یک استارتآپ استخدام شدم. از اینکه وارد یک مسیر شغلی جدید شدم، خیلی احساس هیجان و غرور داشتم و فکر میکردم از پسش برمیآیم، اما میدانستم باید کلی چیز یاد بگیرم. الان هم درحال یادگیری هستم.
مشکل اینجاست که حس میکنم در کارم، عالی نیستم و میترسم هیچوقت در این زمینه خبره نشوم و هر وقت مشکلی پیش بیاید، به کمک مدیرم نیاز داشته باشم. حس میکنم به تنهایی از پس این شغل برنمیآیم چون هم حجم حسابها بالاست و هم از تفکر استراتژیک سر در نمیآورم.
شش ماه است که استخدام شدهام. چقدر طول میکشد در این شغل جا بیفتم؟ اولش کلی اشتیاق داشتم اما حالا اشتیاقم کمتر و کمتر میشود. تنها کاری که درحالحاضر انجام میدهم، فراهم کردن مقدمات جلسات است و برای گرفتن مسوولیت جدید، یعنی برنامهریزی استراتژیک انگیزهای ندارم. بخشی از آن بهخاطر این است که نمیدانم چه کار کنم و بخش دیگرش به این دلیل است که استرس دارد فلجم میکند. جلوی مانیتور مینشینم و به آن خیره میشوم و سعی میکنم از کارها سر دربیاورم. اصلا تمرکز ندارم. مدیرم میگفت یکسال طول کشیده تا در شغلش، جا بیفتد اما او در همان سال اول، کلی موفق بوده درحالیکه من حتی بلد نیستم ادای موفقها را در بیاورم. میترسم که شاید آنها طی فرآیند مصاحبه از من خوششان آمده بوده اما حالا از من ناامید شدهاند، گرچه هیچ چیزی در این باره نگفتهاند. هنوز زمان ارزیابی عملکردم نرسیده و این شرکت، معیار مشخصی برای ارزیابی عملکرد ندارد، به همین علت، راستش من نمیدانم چطور میخواهند تشخیص دهند آیا کارم خوب بوده یا نه.
اگر احساس کنم قادر به انجام این کار نیستم، از چه زمانی به بعد باید به فکر یک شغل جدید باشم؟ از کجا بفهمم به درد این کار و این شرکت میخورم و پتانسیل پیشرفت دارم یا نه؟ چطور از مدیرم بپرسم که معیار چیست؟ نمیخواهم دست روی دست بگذارم تا خودشان به این نتیجه برسند که من اصلا به دردشان نمیخورم. آیا من دچار سندرم ایمپاستر هستم؟ (پدیدهای که در آن، فرد موفقیتهای خود را نمیبیند) آیا تقصیر شرکت است که از من حمایت کافی نمیکند؟
اصلا انرژی ندارم که بخواهم برای بازخورد گرفتن تلاش کنم یا راهی برای سنجش عملکردم پیدا کنم. این را هم بگویم که من، تنها کارمند زن تیم هستم و ظاهرا تنها کسی هستم که نگران عملکردم هستم. میدانم که این حس بین زنها بیشتر شایع است اما نمیخواهم اینطور باشد.
پاسخ مشاور:
خدای من! خواهش میکنم با مدیرت صحبت کن. گفتوگو با او میتواند آرامت کند. تو عادت به شغلهایی داری که معیار موفقیت در آنها کاملا و دقیقا مشخص بوده. برایت اهدافی تعیین میکردند که یا به آنها میرسیدی یا نمیرسیدی و این به آدم اطمینان خاطر میدهد. اعدادی وجود داشته که هر وقت دلت میخواست براساس آنها عملکردت را میسنجیدی. اما حالا وارد محیطی شدی که هیچ معیار شفافی ندارد و این در اول کار، میتواند آزاردهنده باشد (البته ممکن است در بلندمدت هم همچنان برایت آزاردهنده باشد که در آن صورت میتوان نتیجه گرفت که این کار، مناسب تو نیست. اما بهنظرم درحالحاضر، شرایط آنقدرها هم بغرنج نیست).
اما آیا امکانش هست که کارت را درست انجام نداده باشی؟ بله! امکانش هست. اما یک احتمال دیگر هم وجود دارد. شاید تو کارت را خیلی خوب انجام داده باشی و تا اینجا، دقیقا طبق انتظارات رئیست پیش رفته باشی. شاید شغلت، از آن دسته مشاغلی است که مهارت یافتن در آن، بیشتر طول میکشد. در مورد خیلی از شغلها، حدود ۶ ماه طول میکشد تا فرد، «تازه» با شغلش سازگار شود و احساس راحتی کند. در بعضی از شغلها، یک یا دو سال طول میکشد که فرد، فقط کارش را خوب انجام دهد، چه برسد به مهارت یافتن. و اگر اولین بار است که چنین شرایطی را تجربه میکنی، طبیعی است که احساس ناراحتی کنی.
البته حرفهای من براساس حدسیات است چون دارم از بیرون به قضیه نگاه میکنم. اما یک نفر هست که میتواند با اطمینان در مورد عملکردت نظر بدهد: رئیست. البته بهنظر میرسد او قبلا سعی کرده به تو اطمینان خاطر دهد (وقتی به تو گفت یکسال طول کشیده تا در شغلش جا بیفتد، حدس من این است که احتمالا متوجه اضطراب تو شده و خواسته بگوید دلیلی برای نگرانی نیست).
لطفا با رئیست در این باره صحبت کن. به او بگو که نمیدانی کارها چطور پیش میرود. از او بازخورد بخواه. مشخصا بپرس: «کارم کلا چطور است؟ آیا طبق انتظار شما پیش رفتهام؟ فکر نمیکردم هنوز در مورد خیلی چیزها به کمکتان نیاز داشته باشم. آیا این نرمال است یا باید بیشتر تلاش کنم؟ نمیدانم چطور روند پیشرفتم را ارزیابی کنم. شما در پایان سال، از چه شاخصههایی برای سنجش عملکرد من استفاده خواهید کرد؟» اگر آدم منطقی و حمایتگری باشد، میتوانی در مورد کارهایی که انجامشان برایت سخت است از او کمک بخواهی. هیچ ایرادی ندارد اگر بگویی: «من در مورد برنامهریزی استراتژیک برای حسابهایی با این حجم، چیز زیادی نمیدانم. میتوانیم با هم صحبت کنیم و به من بگویید چطور به آنها رسیدگی میکنید تا بتوانم روی مهارتهایم کار کنم؟» شاید حس کنی اقرار به نقاط ضعف در مقابل رئیس، درست نیست اما یک مدیر خوب، خیلی هم خوشحال میشود وقتی میبیند سعی داری خودت را بهبود دهی. گفتی که استرس مانع از پیشرفتت شده. اگر دلیل استرست، شرایطت در محل کار است و مربوط به زندگی شخصیات نیست، با رعایت نکات بالا رفع خواهد شد. اما اگر سایر مواقع هم استرس داری، حتما با یک تراپیست صحبت کن چون استرس میتواند در ارزیابی خودت از عملکردت تاثیر داشته باشد. و در آخر، پرسیدی که از کجا به بعد، اگر حس کردی توان انجام کاری را نداری، باید بهدنبال کار جدید بگردی؟ اگر با رئیست صحبت کردی و او هم درباره عملکردت با تو همعقیده بود، این یک نشانه است. شاید این شغل، آنقدرها هم مناسب تو نباشد. اگر با او گفتوگو کردی و کمکی نکرد (مثلا به صحبتهایت اهمیت نداد یا ابهام داشت)، کمی زمان بده. چون تازه شش ماه گذشته و او گفته یکسال طول میکشد تا جا بیفتی. اما اگر فکر میکنی نمیتوانی بیشتر صبر کنی و نگرانیهایت رو به افزایش است، شاید این محیط برای تو مناسب نیست. این لزوما به این معنا نیست که از پس این شغل برنمیآیی. این یعنی تو در شغلی که تا این حد ابهام دارد و معیارهای مشخص ندارد، خوشحال نیستی. اگر چنین باشد، هیچ اشکالی ندارد. اتفاقا خوب است که خودت را شناختهای چون میتوانی در کاریابیهای آینده، آن را لحاظ کنی. اما بد نیست اگر کمی دندان روی جگر بگذاری تا ببینی کارها چطور پیش خواهد رفت.
دیدگاهتان را بنویسید