امین، امانت‌دار وقت شما...1403-09-01
اشتراک گذاری:

گنجشک

یه روز یه گنجشک سیاه            
اومد رو بوم خونه ام

اول نشست رو پنجره                
بعدش نشست رو شونه ام

گفتم گنجشک کجا بودی؟         
که انقدر سیاه شدی؟

تو رنگ مشکی اُفتادی              
یا که تو قیر سیاه شدی

به من نگاهی کرد و بعد                
به آسمون اشاره کرد

به دود زشت ماشینا
به دور دورا اشاره کرد

کاشکی که آسمونمون
تمیز باشه، آبی باشه

کاشکی شبهای شهرمون
همیشه مهتابی باشه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *