به گزارش ایکنا، عبدالدائم الکحیل، نویسنده و پژوهشگر سوری، در یادداشتی درباره اعجاز علمی قرآن کریم با عنوان فرق معنایی دو کلیدواژه شهر و روستا در ادبیات قرآن کریم درصدد اصلاح تصوری اشتباه برآمده است.
نویسنده با تطبیق آیات مختلف حاوی واژههای مدینه و قریه تأکید میکند که برخلاف برخی دیدگاهها، مؤلفه اصلی در تمايز ماهوی شهر و روستا در قرآن کریم، کافر یا مؤمن بودن اهالی آن نیست.
در این یادداشت آمده است: برخی ادعا میکنند که فرق شهر و روستا در این است که اهالی روستا بر سر یک چیز مثل کفر اتفاق نظر دارند و به محض وجود مؤمنانی در آنجا، صرف نظر از مساحت و جمعیت آن، نام شهر بر آن اطلاق میشود، یعنی هر منطقهای که دربرگیرنده مؤمنان و کفار است شهر و نیز منطقهای که مشمول یکی از این دو یعنی کفر یا ایمان است روستا نامیده میشود. آیا این مفهوم درست است؟ بگذارید واقعیتهایی را که در ادامه میآید بررسی کنیم.
اولین حقیقت این است که این تحلیل با قرآن و منطق سازگار نیست، زیرا در طول تاریخ مؤمنان در بین ظالمان زندگی میکردند و یک روستا ظالم بوده اما در آن برخی مؤمنان بودند که از پروردگار خود میخواستند که آنها را از آن روستای ظالم نجات دهد و مقصود از روستای ظالم، حکام ظالمی است که بر آن حکمرانی میکردند.
خداوند متعال در آیه ۷۵ سوره نساء میفرماید: «الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا؛ بار خدایا، ما را از این شهری که مردمش ستمکارند بیرون آر». پس چرا نمیگفتند پروردگارا ما را از این شهر بیرون کن، زیرا میدانستند که آنجا دربرگیرنده کفار و مؤمنان است.
واقعیت دوم اینکه باید در هر روستا مؤمنانی باشد که خداوند آنها را نجات دهد، کما اینکه خداوند حضرت لوط(ع) را نجات داد. معمولاً پیامبر(ص) برادر آنها و از روستای آنها و نه از خارج روستاست.
خداوند متعال میفرماید «و اخوان لوط» تا نشان دهد که لوط از اهل آن روستا و نه بیرون آن است. در این آیات تأمل کنید: «وَلَمَّا جَاءَتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِيمَ بِالْبُشْرَى قَالُوا إِنَّا مُهْلِكُو أَهْلِ هَذِهِ الْقَرْيَةِ إِنَّ أَهْلَهَا كَانُوا ظَالِمِينَ؛ و چون رسولان ما (فرشتگان عالم قدس) به ابراهیم بشارت (فرزند) آوردند گفتند: ما (به امر خدا) اهل این دیار را که قومی سخت ظالم و بدکارند هلاک میکنیم» و «إِنَّ فِيهَا لُوطًا قَالُوا نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَنْ فِيهَا لَنُنَجِّيَنَّهُ وَأَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ كَانَتْ مِنَ الْغَابِرِينَ؛ ابراهیم به فرشتگان گفت: لوط هم (که بنده صالح موحد پاکی است) در این دیار است! پاسخ دادند که ما به احوال آن که در این دیار است بهتر آگاهیم، ما او را با همه اهل بیتش غیر زن وی که در میان اهل هلاکت باقی ماند. البته نجات خواهیم داد»(عنكبوت،۳۱ و ۳۲).
فرشتگان از به هلاکت رسیدن اهالی یک روستا میگویند: «إِنَّا مُهْلِكُو أَهْلِ هَذِهِ الْقَرْيَةِ» و آن را یک روستا تعبیر میکنند؛ اما حضرت ابراهیم(ع) به آنها گفت: «قَالَ إِنَّ فِيهَا لُوطًا» یعنی در آن روستا حضرت لوط است؛ بنابراین قرآن کریم این منطقه را روستا خوانده است، با وجود اینکه حضرت لوط(ع) در آنجا حضور دارد و مؤمنی است که در بین کفار زندگی میکند.
واقعیت سوم اینکه در هر روستایی خیر و شر هست، اما شر بیشتر است؛ بنابراین خداوند مؤمنان را نجات میدهد و ظالمان را به هلاک میرساند.
خداوند متعال میفرماید: «وَمَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَبِيٍّ إِلَّا أَخَذْنَا أَهْلَهَا بِالْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ؛ و ما هیچ پیغمبری را به هیچ شهر و دیاری نفرستادیم، مگر آنکه اهلش را به شداید و محن مبتلا ساختیم تا به درگاه خدا تضرع و زاری کنند»(اعراف، ۹۴).
این نشان میدهد که پیامبران در روستاها زندگی میکردند و بخشی از آن بودند؛ «فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَبِيٍّ». بنابراین چگونه قرآن منطقهای را که در آن کفار زندگی میکنند و پیامبر هم بین آنهاست روستا میخواند؟
واقعیت چهارم اینکه پیامبر اکرم(ص) هنگامی از مکه خارج شد، برخی مؤمنان را در آنجا گذاشت؛ از جمله آنها حضرت علی بن ابیطالب(ع) بود و با وجود اینکه مؤمنانی در آنجا هستند، خداوند مکه را روستا توصیف میکند.
خداوند متعال میفرماید: «وَكَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ هِيَ أَشَدُّ قُوَّةً مِنْ قَرْيَتِكَ الَّتِي أَخْرَجَتْكَ أَهْلَكْنَاهُمْ فَلَا نَاصِرَ لَهُمْ؛ چه شهرهای بسیار که از (شهر مکّه) وطن تو که کفار از آن خارجت کردند محکم بنیانتر بود، ما اهلش را هلاک کردیم و بر نجات خود هیچ یاوری نداشتند».(محمد/ ۱۳).
این آیه بر پیامبر(ص) در مسیر هجرت از مکه به مدینه نازل شد، یعنی در زمان نزول آیه کفار و مؤمنانی در شهر مکه بودند. خداوند آنجا را روستا و امالقرا میخواند.
واقعیت پنجم اینکه حضرت شعیب در روستایی زندگی میکرد که مؤمنان و فاسقانی داشت. قال تعالى: «قَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لَنُخْرِجَنَّكَ يَا شُعَيْبُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَكَ مِنْ قَرْيَتِنَا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِي مِلَّتِنَا قَالَ أَوَلَوْ كُنَّا كَارِهِينَ؛ رؤسا و گردنکشان قوم او گفتند: ای شعیب ما تو و پیروانت را از شهر خویش بیرون میکنیم، مگر آنکه به کیش ما برگردید. شعیب گفت: اگر چه با این نفرت که ما از آیین شما داریم (باز هم به آن بازگردیم) (اعراف، ۸۸).
در این بخش از آیه دقت کنید: «لَنُخْرِجَنَّكَ يَا شُعَيْبُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَكَ مِنْ قَرْيَتِنَا». کفار حضرت شعیب و مؤمنان را خطاب قرار میدهند و از لفظ «قریتنا» استفاده میکنند و اگر آن روستا فقط دربرگیرنده کفار بود، آنها از این لفظ استفاده نمیکردند و الله اعلم.
دیدگاهتان را بنویسید