آن شب برف سنگینی باریده بود. همه جا سرد بود .
موچی (مورچه كوچولو) و فیلو (فیل كوچولو) در خانه خوابیده بودند . بخاری كوچک آنها روشن بود اما نمی توانست همه خانه را گرم كند.
موچی گفت : ” باید یک فكری بكنیم كه خانه را گرم كنیم.”
و بعد گفت : ” یك فكر حسابی دارم . ما می توانیم تمام شعله های اجاق گاز را روشن كنیم تا خانه گرم شود.”
فیلو گفت : ” اما این كار خطرناک است . مگر یادت نیست كه آقای ایمنی می گفت هیچوقت این كار را نكنید؟”
موچی گفت: آقای ایمنی در خانه گرمش خوابیده و نمی داند كه ما داریم از سرما می لرزیم .”
موچی این را گفت و سراغ اجاق گاز رفت و همه شعله ها را روشن كرد.
كم كم خانه گرم شد ولی بوی گاز همه جا را گرفته بود.
موچی كه گرمش شده بود پنجره را باز كرد.
چند دقیقه بعد صدای زنگ در بلند شد. فیلو با تعجب در را باز كرد . آقای ایمنی پشت در بود.
آقای ایمنی گفت :”داشتم از اینجا عبور می كردم ، دیدم توی این سرما پنجره هایتان باز است، تعجب كردم . گفتم در بزنم و بپرسم اینجا چه خبر است؟! “
فیلو گفت:”موچی سردش بود و اجاق گاز را روشن كرد تا خانه را گرم كند و حالا هم گرمش شده و رفته پنجره را باز كرده است.”
آقای ایمنی فریاد زد : ” چی؟ مگر اجاق گاز بخاری است كه با آن خانه را گرم می كنید؟”
اول این كه گرم كردن خانه با شعله های اجاق گاز كار اشتباهی است.”
فیلو با سرعت دوید و گاز را خاموش كرد.
بعد آقای ایمنی ادامه داد:” شما نباید آنقدر خانه را گرم كنید كه مجبور شوید پنجره ها را باز كنید. هیچ میی دانید اینطوری چقدر گاز هدر می رود ؟
شما می توانید لباس گرم بپوشید و یا جلو در و پنجره ها پرده های كلفت بزنید تا گرمای خانه هدر نرود.
مورچه
باید در زمستان جلوی دریچه كولر را بپوشانید تا گرمای خانه هدر نرود.
فیلو با سرعت رفت و مقداری لباس آورد و به موچی گفت : این لباسها را بپوش . من می روم جلوی پنجره ها پرده بزنم.
ساعتی بعد، پرده های پنجره زده شد . فیلو با یك تكه نایلن، جلوی دریچه كولر را هم پوشاند .
آقای ایمنی گفت: دوستان عزیز یادتان باشد موقع خواب شعله بخاری را كم كنید و از پتو و لحاف مناسب استفاده كنید .
آقای ایمنی خداحافظی كرد و رفت . حالا خانه گرم شده بود و همه راحت بخواب رفتند .
دیدگاهتان را بنویسید